همکاران میتوانند از اینجا مشکلات و تنگناهای فعالیت های شیلاتی شخصی و منطقه ای خود را جهت اطلاع مسئولین مربوطه ارسال نمایند
کلیه فعالان شیلاتی از اینجا میتوانند تصاویر و ویدئو های جالب شیلاتی را ارسال کنند که به نام خودشان ثبت و در معرض تماشای همکاران گذاشته شود.
حضور شما در پایگاه اینترنتی ایران آکوا iranaqua.ir
از اینجا رایگان فعالیت های شیلاتی خود را به همکاران و علاقه مندان بیشتر معرفی کنید
کارشناسان و متخصصین محترم علوم شیلاتی از اینجا میتوانند نسبت به معرفی و ارتباط بیشتر با همکاران شیلاتی اقدام کنند
همکاران شیلاتی میتوانند از اینجا اخبار صنف شیلاتی خود را ارسال و منتشر کنند
ایران آکوا iranaqua.ir اولین مرجع ارتباط علمی تجاری خانواده بزرگ شیلات ایران
چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۱
۰ نظر
۱۲۱ بازدید
حامد قدوسی
دریاچه ارومیه در اثر فرآیندی که بخشی از آن بیش از یک دهه است آغاز شده در حال نابودی تدریجی است و وضعیت اضطراری آن سرانجام طرفهای مختلف (دولت، مجلس، نهادهای غیردولتی و مردم) را به واکنش واداشته است. این اولین دریاچه دنیا نیست که خشک میشود. پیشتر از این دریاچه آرال که نسل قبلتر، اسم آن را به خوبی به خاطر دارد و چهارمین دریاچه بزرگ دنیا بود، خشک شده و نهایتا از بین رفت.
دریاچه ارومیه در اثر فرآیندی که بخشی از آن بیش از یک دهه است آغاز شده در حال نابودی تدریجی است و وضعیت اضطراری آن سرانجام طرفهای مختلف (دولت، مجلس، نهادهای غیردولتی و مردم) را به واکنش واداشته است. این اولین دریاچه دنیا نیست که خشک میشود. پیشتر از این دریاچه آرال که نسل قبلتر، اسم آن را به خوبی به خاطر دارد و چهارمین دریاچه بزرگ دنیا بود، خشک شده و نهایتا از بین رفت.
دریاچه ارومیه هم در گذشته وضعیت بحرانی را از سرگذرانده است. علاوه بر نوسانات دورهای طبیعی، تغییرات آب و هوایی (که محصول رفتار بشر در تولید بیش از اندازه گازهای گلخانهای است)، کاهش بارش و تغییرات جریان ورودی یا خروجی دریاچههای مختلف میتواند باعث این تغییرات شود. البته در مورد اینکه آیا احداث مجموعه سدهای روی رودخانه عامل اصلی خشکی دریاچه است یا کاهش بارش و تغییرات آب هوایی باعث آن شده است، اختلاف نظر وجود دارد و این مقاله هم قصد ورود به آن را ندارد.
همانند مسائل دیگر با برخی اقدامات میتوان تا حدی این روندهای مخرب را کند یا معکوس کرد. مثلا در سطح جهانی فعالیتهای مختلفی برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای در جریان است. وقتی صحبت مداخله برای نجات محیطزیست میشود، سوالی که از دید سیاستگذاری اهمیت دارد این است که «ارزش حفظ منابع طبیعی از این جنس چقدر است؟». این سوال از این جهت جنبه عملی دارد که در روزهای اخیر خبرهای مختلف از تصمیمات محتمل و از جمله تخصیص بودجههای کلان برای نجات دریاچه میشنویم. طبعا هر کدام از این اقدامات نجاتدهنده صرفا وقتی قابل دفاع خواهند بود که منبع محیطزیستی مورد نظر آنقدر ارزش داشته باشد. منطق اقتصادی حکم میکند که در همه این فعالیتها از خود بپرسیم که آیا هزینههای حفظ محیطزیست بر منافع ناشی از آن برتری دارد یا نه؟ به عبارت دیگر، دوری از مطلق دیدن ارزش یک منبع طبیعی، اصرار نکردن بر حفظ آن به هر قیمتی و ارزیابی آن به عنوان یکی از دهها عامل رفاه اجتماعی در کنار عاملهای دیگر اولین قدم برای یک تحلیل عقلانی است.
در این تحلیل، طرف هزینهها یک طرف مساله است. نجات دریاچه در هر صورت مستلزم افزایش درونریز آب است که بخش مهمی از آن باید از آبهای شیرین قابل شرب و کشاورزی پشت سدها تامین شود. ریختن آب به دریاچه یعنی صرفنظر کردن از ارزش این آب گرانبها در بخشهای صنعت و کشاورزی و مصارف شهری است که یکی از نتایج مستقیم آن کاهش تولید کشاورزی، افزایش بیکاری و افزایش قیمت محصولات این بخش (خصوصا برای جمعیت محلی) و نیز کمبود آب شرب است. ضمن اینکه انتقال آب از مناطق دیگر کشور – که اینروزها بحث آن داغ است- نه تنها مستلزم هزینههای سرمایهای بسیار بالایی است، بلکه ظرفیت آبی و شرایط زیستی در آن مناطق را تحت تاثیر قرار داده و لذا ممکن است هزینه نجات دریاچه را به گردن ساکنان یا اکوسیستم این مناطق انداخته و صرفا صورت مساله را به جای دیگری منتقل کند.
این طرف هزینه است، ولی از آن طرف بحث منافع حفظ دریاچه را هم داریم. متاسفانه برخلاف بخش هزینهها که عمدتا جنبه ملموس و ریالی دارند، تخمین طرف منافع در تحلیل اقتصادی پروژههای نجات محیطزیست چندان سرراست نیست. عمده مشکل از اینجا ناشی میشود که منافع محیطزیستی لزوما در بازار خرید و فروش نمیشود و لذا قیمت مشخصی ندارند. البته در عمل با انواع روشها این ارزش به صورت غیرمستقیم و از روی رفتارهای مصرفکنندگان و بهرهوری تولید در فعالیتهای اطراف منبع تخمین زده میشود. متاسفانه در بحث دریاچه ارومیه به دلیل ساختار ویژه بهرهبرداری از دریاچه که عمدتا مبتنی بر مراجعات فردی و غیررسمی گردشگران محلی یا مناطق دیگر - و نه خدمات تجاری گسترده است – و نداشتن مدل مشخصی از تعامل دریاچه و اقتصاد کشاورزی منطقه چنین تخمینهایی بسیار مشکل است.
مشکل جدیتر این است که وقتی بحث نابودی يا نجات یک دریاچه بزرگ را مطرح میکنیم عملا با مساله اکوسیستم مواجه هستیم که ممکن است زنجیرهای از اثرات دور و نزدیک، در مقیاس زمانی و مکانی را در بربگیرد. به عنوان مثال از بین رفتن یک منبع بزرگ آب ممکن است سطح دما و الگوی بارش را در منطقه تغییر داده و اثر منفی روی کشاورزی این منطقه یا حتی مناطق دیگر برجای بگذارد. علاوه بر آن عبور آب شور دریاچه از لایههای مختلف باعث نمکگیری آن شده و ممکن است به تغذیه منابع آب شیرین زیرزمینی کمک کند. خشک شدن دریاچه ممکن است در بلندمدت باعث از دست رفتن منابع آب شیرین حتی در مناطق دوردستتر شود.
حیات گیاهی و جانوری موضوع دیگر بحث است. خوشبختانه در مورد دریاچه ارومیه خود دریاچه به غیر از آرتمیای مخصوص و منحصر به فردش زیستگاه اصلی موجودات دریایی دیگری نیست و لذا در این مورد خاص بحث انقراض گونههای کمیاب از اهمیت کمتری برخوردار است. ضمن اینکه به خاطر فقدان آبزیان خوراکی، فعالیت صیادی تجاری در این دریاچه وجود ندارد و این مورد از طرف منافع حذف میشود. البته دریاچه – خصوصا در یک دهه اخیر – مجموعهای از سرمایهگذاریهای گردشگری را در اطراف خود جذب کرده است که طبعا در این فرآیندآسیب جدی دیدهاند.
داستان منافع نجات دریاچه در اینجا تمام نمیشود. یک اصل مهم در اقتصاد تغییرات اکوسیستمی، توجه به مساله ابهام (Ambiguity) و بحث برگشتناپذیری است. اصطلاح فنی ابهام به شرایطی اشاره میکند که در آن نه تنها نتیجه یک فرآیند برای ما مشخص نیست بلکه نمیدانیم این فرآیند از چه الگوی تصادفی پیروی میکند و احتمالهای ممکن برای حالتهای مختلف آن چیست. بخش مهمی از این ابهام علاوه بر محدودیت دانش ما، به خاطر رفتار پیچیده سیستمهای اکوسیستمی است که در آن گذر از یک وضعیت ممکن است زنجیرهای از اتفاقات را سبب شود که کل سیستم را در جهت کاملا غیرمنتظرهای پیش ببرد. از این جنس وقایع احتمالی را در مورد دریاچه ارومیه هم شنیدهایم: مثلا نمک تهنشینشده در بستر دریاچه ممکن است در طول زمان روی زمینهای کشاورزی پراکنده شده و سطح وسیعی از زمینهای قابل کشت را از بین ببرد.
مدل تصمیمگیری عقلانی در برخورد با چنین شرایطي اتکا به اصل احتیاط است. اصل احتیاط میگوید که وقتی نمیدانیم کدام مسیر پیشروی ما است، سیاستی را در پیش بگیریم که وزن بیشتری به منفیترین نتایج میدهد. وقتی از این اصل پیروی کنیم، گاه میبینیم که صرف هزینههای قابل توجه برای نگهداشتن یک سیستم زیستی در وضعیت تعادل سابق آن ممکن است کاملا عقلانی باشد. به عبارت دیگر پیروی از این اصل منافع فعلی حفظ محیطزیست را برجستهتر میکند. به بحث احتیاط، این نکته را هم اضافه میکنیم که چون اکوسیستمهای طبیعی منابع منحصر به فرد و کمیابی هستند ممکن است ارزش آنها از زاویه نسلهای آینده بسیار بالا باشد. مصرف مادی بشر به صورت پیوسته در حال افزایش است ولی سرانه امکان محیطزیستی کاهش مییابد، لذا ممکن است نگهداری یک چنین منبعی در آینده بسیار ارزشمند باشد.
قصد این مقاله کوتاه صرفا برجسته کردن وجوهی از طرفین مساله و نه قضاوت در مورد سیاست بهینه است. متاسفانه پیگیری بحثهای موجود در چند سال گذشته نشان میدهد که مدلها و دادههای فعلی ما برای ارزیابی همهجانبه دو طرف هزینه و منافع مساله کافی نیست. اصولا هم برخورد با چنین پدیدههای چندوجهی نیازمند گفت و گو بین متخصصان حوزههای مختلف (اقلیمشناسان، متخصصان محیطزیست، اقتصاددانان، مهندسان، جامعهشناسان، متخصصان سیاست عمومی، نمایندگان جامعه محلی و ...) است. شرط لازم و ابتدایی برای چنین گفت و گویی پذیرش اصل تحلیل عقلانی و توجه همزمان به دوجنبه هزینه/فایده است. در ذیل این گفتوگوها است که عناصر مختلف هزینه/فایده مساله روشنتر شده و جامعه و سیاستگذار به یک تصمیم سنجیده و نیز راهحلهای خلاقانه – احتمالا مبتنی بر ارتقاي فناوری و بهرهوری استفاده از منابع آبی - میرسد
همانند مسائل دیگر با برخی اقدامات میتوان تا حدی این روندهای مخرب را کند یا معکوس کرد. مثلا در سطح جهانی فعالیتهای مختلفی برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای در جریان است. وقتی صحبت مداخله برای نجات محیطزیست میشود، سوالی که از دید سیاستگذاری اهمیت دارد این است که «ارزش حفظ منابع طبیعی از این جنس چقدر است؟». این سوال از این جهت جنبه عملی دارد که در روزهای اخیر خبرهای مختلف از تصمیمات محتمل و از جمله تخصیص بودجههای کلان برای نجات دریاچه میشنویم. طبعا هر کدام از این اقدامات نجاتدهنده صرفا وقتی قابل دفاع خواهند بود که منبع محیطزیستی مورد نظر آنقدر ارزش داشته باشد. منطق اقتصادی حکم میکند که در همه این فعالیتها از خود بپرسیم که آیا هزینههای حفظ محیطزیست بر منافع ناشی از آن برتری دارد یا نه؟ به عبارت دیگر، دوری از مطلق دیدن ارزش یک منبع طبیعی، اصرار نکردن بر حفظ آن به هر قیمتی و ارزیابی آن به عنوان یکی از دهها عامل رفاه اجتماعی در کنار عاملهای دیگر اولین قدم برای یک تحلیل عقلانی است.
در این تحلیل، طرف هزینهها یک طرف مساله است. نجات دریاچه در هر صورت مستلزم افزایش درونریز آب است که بخش مهمی از آن باید از آبهای شیرین قابل شرب و کشاورزی پشت سدها تامین شود. ریختن آب به دریاچه یعنی صرفنظر کردن از ارزش این آب گرانبها در بخشهای صنعت و کشاورزی و مصارف شهری است که یکی از نتایج مستقیم آن کاهش تولید کشاورزی، افزایش بیکاری و افزایش قیمت محصولات این بخش (خصوصا برای جمعیت محلی) و نیز کمبود آب شرب است. ضمن اینکه انتقال آب از مناطق دیگر کشور – که اینروزها بحث آن داغ است- نه تنها مستلزم هزینههای سرمایهای بسیار بالایی است، بلکه ظرفیت آبی و شرایط زیستی در آن مناطق را تحت تاثیر قرار داده و لذا ممکن است هزینه نجات دریاچه را به گردن ساکنان یا اکوسیستم این مناطق انداخته و صرفا صورت مساله را به جای دیگری منتقل کند.
این طرف هزینه است، ولی از آن طرف بحث منافع حفظ دریاچه را هم داریم. متاسفانه برخلاف بخش هزینهها که عمدتا جنبه ملموس و ریالی دارند، تخمین طرف منافع در تحلیل اقتصادی پروژههای نجات محیطزیست چندان سرراست نیست. عمده مشکل از اینجا ناشی میشود که منافع محیطزیستی لزوما در بازار خرید و فروش نمیشود و لذا قیمت مشخصی ندارند. البته در عمل با انواع روشها این ارزش به صورت غیرمستقیم و از روی رفتارهای مصرفکنندگان و بهرهوری تولید در فعالیتهای اطراف منبع تخمین زده میشود. متاسفانه در بحث دریاچه ارومیه به دلیل ساختار ویژه بهرهبرداری از دریاچه که عمدتا مبتنی بر مراجعات فردی و غیررسمی گردشگران محلی یا مناطق دیگر - و نه خدمات تجاری گسترده است – و نداشتن مدل مشخصی از تعامل دریاچه و اقتصاد کشاورزی منطقه چنین تخمینهایی بسیار مشکل است.
مشکل جدیتر این است که وقتی بحث نابودی يا نجات یک دریاچه بزرگ را مطرح میکنیم عملا با مساله اکوسیستم مواجه هستیم که ممکن است زنجیرهای از اثرات دور و نزدیک، در مقیاس زمانی و مکانی را در بربگیرد. به عنوان مثال از بین رفتن یک منبع بزرگ آب ممکن است سطح دما و الگوی بارش را در منطقه تغییر داده و اثر منفی روی کشاورزی این منطقه یا حتی مناطق دیگر برجای بگذارد. علاوه بر آن عبور آب شور دریاچه از لایههای مختلف باعث نمکگیری آن شده و ممکن است به تغذیه منابع آب شیرین زیرزمینی کمک کند. خشک شدن دریاچه ممکن است در بلندمدت باعث از دست رفتن منابع آب شیرین حتی در مناطق دوردستتر شود.
حیات گیاهی و جانوری موضوع دیگر بحث است. خوشبختانه در مورد دریاچه ارومیه خود دریاچه به غیر از آرتمیای مخصوص و منحصر به فردش زیستگاه اصلی موجودات دریایی دیگری نیست و لذا در این مورد خاص بحث انقراض گونههای کمیاب از اهمیت کمتری برخوردار است. ضمن اینکه به خاطر فقدان آبزیان خوراکی، فعالیت صیادی تجاری در این دریاچه وجود ندارد و این مورد از طرف منافع حذف میشود. البته دریاچه – خصوصا در یک دهه اخیر – مجموعهای از سرمایهگذاریهای گردشگری را در اطراف خود جذب کرده است که طبعا در این فرآیندآسیب جدی دیدهاند.
داستان منافع نجات دریاچه در اینجا تمام نمیشود. یک اصل مهم در اقتصاد تغییرات اکوسیستمی، توجه به مساله ابهام (Ambiguity) و بحث برگشتناپذیری است. اصطلاح فنی ابهام به شرایطی اشاره میکند که در آن نه تنها نتیجه یک فرآیند برای ما مشخص نیست بلکه نمیدانیم این فرآیند از چه الگوی تصادفی پیروی میکند و احتمالهای ممکن برای حالتهای مختلف آن چیست. بخش مهمی از این ابهام علاوه بر محدودیت دانش ما، به خاطر رفتار پیچیده سیستمهای اکوسیستمی است که در آن گذر از یک وضعیت ممکن است زنجیرهای از اتفاقات را سبب شود که کل سیستم را در جهت کاملا غیرمنتظرهای پیش ببرد. از این جنس وقایع احتمالی را در مورد دریاچه ارومیه هم شنیدهایم: مثلا نمک تهنشینشده در بستر دریاچه ممکن است در طول زمان روی زمینهای کشاورزی پراکنده شده و سطح وسیعی از زمینهای قابل کشت را از بین ببرد.
مدل تصمیمگیری عقلانی در برخورد با چنین شرایطي اتکا به اصل احتیاط است. اصل احتیاط میگوید که وقتی نمیدانیم کدام مسیر پیشروی ما است، سیاستی را در پیش بگیریم که وزن بیشتری به منفیترین نتایج میدهد. وقتی از این اصل پیروی کنیم، گاه میبینیم که صرف هزینههای قابل توجه برای نگهداشتن یک سیستم زیستی در وضعیت تعادل سابق آن ممکن است کاملا عقلانی باشد. به عبارت دیگر پیروی از این اصل منافع فعلی حفظ محیطزیست را برجستهتر میکند. به بحث احتیاط، این نکته را هم اضافه میکنیم که چون اکوسیستمهای طبیعی منابع منحصر به فرد و کمیابی هستند ممکن است ارزش آنها از زاویه نسلهای آینده بسیار بالا باشد. مصرف مادی بشر به صورت پیوسته در حال افزایش است ولی سرانه امکان محیطزیستی کاهش مییابد، لذا ممکن است نگهداری یک چنین منبعی در آینده بسیار ارزشمند باشد.
قصد این مقاله کوتاه صرفا برجسته کردن وجوهی از طرفین مساله و نه قضاوت در مورد سیاست بهینه است. متاسفانه پیگیری بحثهای موجود در چند سال گذشته نشان میدهد که مدلها و دادههای فعلی ما برای ارزیابی همهجانبه دو طرف هزینه و منافع مساله کافی نیست. اصولا هم برخورد با چنین پدیدههای چندوجهی نیازمند گفت و گو بین متخصصان حوزههای مختلف (اقلیمشناسان، متخصصان محیطزیست، اقتصاددانان، مهندسان، جامعهشناسان، متخصصان سیاست عمومی، نمایندگان جامعه محلی و ...) است. شرط لازم و ابتدایی برای چنین گفت و گویی پذیرش اصل تحلیل عقلانی و توجه همزمان به دوجنبه هزینه/فایده است. در ذیل این گفتوگوها است که عناصر مختلف هزینه/فایده مساله روشنتر شده و جامعه و سیاستگذار به یک تصمیم سنجیده و نیز راهحلهای خلاقانه – احتمالا مبتنی بر ارتقاي فناوری و بهرهوری استفاده از منابع آبی - میرسد