گزارش کامل وضعیت بحرانی دریاچه ها، تالابها و رودخانهای کشور /گ

شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲  ۰ نظر   ۷۵ بازدید

گزارش کامل وضعیت بحرانی دریاچه ها، تالابها و رودخانهای کشور
اجتماعی که از منابع طبیعی و زیستبوم خود پشتیبانی ونگهداری نکند، نابودی خود را تدارک میبیند. زندگی انسانی در پیوند تنگاتنگ با طبیعت و تمامی منابع آن قرارداشته وهرگونه آسیب بر طبیعت بناگزیر ضربه به زندگی انسانی است. ایران از بسیاری از استعداد های انسانی و منابع طبیعی خود محروم گشته است وروند تخریبی زیستبوم کشورما بطرز دردناکی جریان دارد.
خشکسالی در جهان و تشدید گرمایش زمین تاثیرات منفی روی مناطق مرطوب وآب ها دارد وایران از اثرات منفی آن بدور نیست. ایران کشور پرباران نیست. سالانه نزدیک به 413 میلیارد متر مکعب در ایران بارندگی می‌شود، که 290 میلیارد مترمکعب آن تبخیر میشود وبه هدر میرود. میزان بارندگی در ایران که یک کشور خشک و نیمه‌خشک میباشد، 250 میلی‌متر و این میزان یک سوم متوسط جهانی که 850 میلی‌متر است، میباشد. حال در هنگامیکه این همه آب هدر میرود وسیستم بهینه سازی مصرف موجود نیست وبطور عمده شبکه آبرسانی مدرن وشیوه های مدیریتی مدرن وجود ندارد، آنچه که اجرا میشود فاجعه انگیز است. در ایران استفاده تولیدی و صنعتی و شهری آب ناهنجار میباشد و مدیریت منابع آبی ناشایسته ونابخردانه باشد، واین امر بناگزیر بحران های اکولوژیکی آب رابوخامت بیشتری میکشاند. در بسیاری از کشورها مدیریت درست منابع طبیعی، بحران ناشی از عوامل طبیعی را بطور وسیع مهار نموده است، در حالیکه بنابرگزاش سازمان ملل، ایران یکی از کشورهائی است که منابع طبیعی وآبی خودرا بسرعت از دست میدهد. باین لحاظ پیش گرفتن شیوه های درست در مدیریت آب یک امر اساسی است. این مدیریت با سازماندهی تازه تقسیم آب و تشخیص متناسب محصولا ت با زمین شناسی وجغرافیای محل تولید میتواند به برنامه ریزی بپردازد. این برنامه ریزی باید با اتکا بر روش علمی، مصرف بیهوده آب را کم کند و از هدر دادن آن بشدت جلوگیری کند. بعنوان نمونه کاشتن برنج در اصفهان یک انتخاب درست نیست، حال آنکه بهترین شرایط برای این محصول در شمال ایران است ویا مسئله دیگر اینکه ایران، بیش از8 میلیون هکتار مزارع آبی دارد و مصرف کنندگان بخش کشاورزی، از شبکه های نیمه مدرن وبخصوص سنتی برای آبیاری استفاده میکنند. مدیریت آب در ایران بحرانزاست. در این نوشته نگاهی به وضع برخی رودها و دریاچه ها می اندازیم تا ابعاد بحران و سیاست ها وشیوه های موجود رابهتر درک کنیم.

دریاچه های سوخته

دریاچه ارومیه در جدال میان مرگ و زندگی است. تشدید بحران اکولوژیکی وحیاتی دریاچه ارومیه و خشک شدن آن، یکی از حادترین ویرانگری های زیست محیطی در ایران است. ساخت 35 سد روی 21 رودخانه مشرب کننده دریاچه ارومیه نقش مهمی بر خشک شدن دریاچه ارومیه داشته است. هم‌اکنون با سدسازی نزدیک به 50 میلیارد مترمکعب آب از دریاچه ارومیه گرفته شده، که این کار سبب خشک شدن حدود سه هزار کیلومتر مربع گشته است. ساختن بی رویه سدهای متعدد و چاه های عمیق و ایجاد جاده میانگذر بروی دریاچه و آلوده کردن آن با پساب های صنعتی، مرگ دریاچه را سبب شده است. در سال 1389بیش از دویست هزار هکتار از محدوده طبیعی دریاچه ارومیه به نمکزارتبدیل شد. با توجه به روند وخیم کنونی اگر اقدام جدی وفوری صورت نگیرد تاچند سال دیگر این دریاچه ازبین خواهدرفت. در13 سال گذشته بیش از 30 طرح کشوری و استانی برای حل بحران دریاچه ارومیه به تصویب رسید، اما هیچ کدام اجراء نشد و در نتیجه دریاچه ارومیه در راه مرگ تدریجی جلورفت وهم‌اكنون با شش متر كاهش عمق آب مواجه شده است. آن چه مسلم است، این دریاچه زیبای کشورمان تا مرگ قطعی فاصله چندانی ندارد. خشک شدن این دریاچه علاوه بر این که یک فاجعه تمام عیار زیست محیطی است، یک بحران انسانی، اجتماعی و اقتصادی هم به دنبال خواهد داشت، چرا که باعث نابودی دامداری و کشاورزی و گردشگری در استان‌های پیرامون خود خواهد شد.

دریاچه‌ هامون سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه‌ مازندران خزر و دریاچه‌ی ارومیه است. دریاچه‌ هامون وابسته به رودخانه هیرمند در افغانستان است و اکنون چندین سال‌است که دیگر آب هیرمند به این دریاچه سرازیر نمی‌شود. در گذشته های دور دریاچه هامون، دریاچه ایی بزرگ و پرآب بوده است. پس از خشکسالی ها و تقسیم بندی های کشورها و نرسیدن آب به مرزهای ایران به مرور قسمت های وسیعی از آن خشک شده است و اکنون به چهار دریاچه مجزا تقسیم شده است: دریاچه هامون صابری یا سیستان، دریاچه هامون پوزک ایران، دریاچه هامون هیرمند و دریاچه هامون پوزک افغانستان که بخش کوچکی از آن نیز در ایران واقع شده است. دولت افغانستان، سال‌ها پیش سدی بنام کجکی بر روی رودخانه‌ی هیرمند احداث کرده است که موجب تشدید بحران شد. رودهای مرزی میان کشورها پیوسته منبع تشنج و اختلاف هستند وبه این خاطر مسئولان کشوری باید بطرز فعال برای حل اختلاف و تامین امکانات زیست محیطی بکوشند. رعایت نکردن حق آبه ایران و قطع جریان آب رود هیرمند از سوی افغانستان باعث خشک شدن دریاچه هامون در حوزه آبریز منطقه سیستان شده است. امروز دریاچه هامون وتالاب آن با یک فاجعه زیست محیطی مواجه است. حيات سيستان در گرو جاری بودن هيرمند و زنده بودن هامون است و هامون همچون قلبی است که تا کوچک ترين گزندی در آن ايجاد می شود ساير بخش های ديگر را نيز با بحران مواجهه می سازد. متاسفانه هیچگونه مديريت يکپارچه در باره درياچه هامون به منظور حفظ منابع آن و تامين نيروی انسانی برای نگهداری از آن وجود ندارد و دولت ازهرگونه تلاش برای حفظ این اکوسیستم دورمیباشد. سرزمین سيستان به دليل شرايط خاص اقليمی و جغرافيايی در مسير بادهای موسمی قرار دارد و اين امر به دنبال خشکسالی درياچه هامون وخیزش ریزگردها وتوفانهای شنی شرايط بحرانی در منطقه ايجاد کرده است. اوضاع دامداران و صنایع دستی نیزبمخاطره افتاده است. تخریب پوشش گیاهی، آتش سوزی ها، کمبود نیروی ماهر، نبود سیستم آبرسانی، فقدان بودجه، خطرات اکولوژیکی این منطقه را ابعاد گسترده ای داده است.

دریاچه بختگان که در استان فارس است در سال ۱۳۴۷ به عنوان منطقه حفاظت شده اعلام شد، ولی اکنون این دریاچه درحال خشکی کامل است. استفاده های متعددی در بالادست تالاب برای آب آشامیدنی شیرازو روستاهای متعدد و همچنین استفاده از آب برای اراضی کشاورزی و صنعت رمق دریاچه را گرفت و در پی این بهره برداریها به طور طبیعی چیز دیگری برای ورود به تالاب باقی نمی ماند. منشاء درياچه بختگان رودخانه كوچك "سيوند" در دره ای به همين نام است كه تنگه بلاغی نيز خوانده می شود. سيوند نام روستايی بزرگ و خوش آب و هوا در مسير راه شيراز به اصفهان در ميانه راه تخت جمشيد به پاسارگاد است و سيلاب رود سيوند در انتهای مسير خود به رود "كر" می پيوندد و از آن جا به درياچه بختگان می ريزد. دولت در حال حاضر سدی را به روی اين رودخانه احداث كرده كه از نظرطرفداران محيط زيست حيات درياچه بختگان را بطور جدی تهديد کرده و بعلاوه خطر مهلکی برای تمامی آثار باستانی نزدیک آن بشمار میاید.

بختگان درزمان های گوناگون گرفتار خشک سالی گشته و دوباره همراه با بارش باران، پر آب و سبز و جایی خوب برای زندگی گونه های گوناگون جانوری وگیاهی شده است. آخرین بار در سال 1370 خشکید که دوباره با بارش باران تر و تازه شد. از سال 1378 با دست اندازی های دولت و به ویژه وزارت نیرو خشک سالی شروع گشته و در پایان، بابستن حق آبه ی آن و با مرگ بیش از 3800 فلامینگو بحران تشدید شد. تا سال 1384، سازمان محیط زیست از پذیرفتن تخم گذاری فلامینگوها در بختگان سر باز میزد که یکبار با تلاش مردم، اداره های محیط زیست استهبان و نی ریز تخم گذاری فلامینگوها را پذیرفتند. اکنون در بخش بسیار وسیع خشک شده بختگا ن دیگر از پرندگان خبری نیست، زیرا متاسفانه این بخش ها به میدانی برای تمرین وویراژ موتورسواران و "تیک آف" کردن اتومبیلها تبدیل شده است. درياچه بختگان، زيستگاه زمستانه پرندگانی بود كه از روسيه و دشتهای سيبری به ايران مهاجرت ميکردند. امروز فلامینگوها بختگان را ترک میکنند، زیرا بحران وبی توجهی مسئولان دولتی خشکی دریاچه را گسترش داد. خشک شدن دریاچه بختگان اثرات مخرب زیادی بر روی مزارع، باغات وهمچنین سلامتی شهروندان و زیستمندان داشته، به گونه ای که برخی از مردم به بیماریهای پوستی و یا حتی تنفسی مبتلا شده اند.

دریاچه پریشان که در 12 کیلومتری جنوب شرقی کازرون قرارداشته وبا وسعت 43 کیلومتر مربع بود و بزرگترین وزیباترین دریاچه آب شیرین داخلی کشورمحسوب میشد، بدنبال کمی بارش وعدم مدیریت درست منابع آبی ومصرف ناهنجار و بی رویه آب، سوزاندن بخش بزرگی از نیزارهای اطرافش به علت عملیات راهسازی و ایجاد سد و خشکسالی های اخیر کم کم خشک شد وبالاخره در سال 1390 بیش از ۹۰ درصد از توان انباشت آب خود را از دست داد. دریاچه پریشان دیگر پریشان نیست بلکه دریاچه سوخته است. دریاچه خشک شده "پریشان" به عنوان تالاب بین ‌المللی ثبت شده بود و در تقسیم بندی مناطق جز منطقه حفاظت شده محسوب می ‌شد.

تالاب انزلی باوسعت ۲۰۰ كيلومترمربع مانند تصفيه خانه آب دريای خزر میباشد. 27 رودخانه مهم گيلان به اين تالاب سرازير میشوندکه از مهمترين آنها رودخانه بهمبر، ماسوله رودخانه ، قلعه رودخانه پسيخان ، پيربازار و شيجان رود میباشد واین رودها با آب شیرین خود سدی در برابر آب شور دریای خزر بوجود آورده اند. اين تالاب با بيش از ۱۰۰ گونه پرنده، ۵۰ گونه ماهی ، صدهاگونه موجودات گياهی ، جانوری و ميكروسكوپی و دهها گونه گياهی اكوسيستم كم نظيری دارد. تالاب انزلی از سال ۱۳۵۴ جزو تالابهای بين المللی تحت حفاظت شد و مهمترين منبع توليد ماهيان خاوياری واستخوانی دريای خزراست. دريای خزر و بویژه بندر انزلی يكی از مهمترين مناطق زيستگاهی پرندگان آبزی مهاجر است و هر ساله در اين مسير پرواز بيش از ۱۰ تا ۱۲ ميليون اردك ، لک لک، غاز، قو و ساير پرندگان به مهاجرت مي پردازند. آبگيرهای حاشيه آن از مهمترين مناطقی است كه می تواند بهترين شرايط را برای گذران زمستان پرندگان مهاجر فراهم سازد. تالاب انزلی يك مخزن آب لب شور با عمق كم به شمار می رود. فضای گسترده آبی وگیاهی زنده تالاب محيط مناسبی را برای تخم گذاری انواع ماهيان فراهم ساخته است و وجود متنوع گونه ماهی در این تالاب آنرا به زایشگاه دریای خزر تبدیل نموده است.

در گذشته تالاب بین المللی انزلی در استان گیلان دارای 12 متر عمق بود و هم اكنون از جلبک خفه کننده آزولا انباشته شده و آبهایش آلوده و بشدت كاهش یافته است. نیزارهای تالاب بطور وسیع صدمه دیده اند، انگل های تالاب بسیار زیاد شده ومیزان آبزیان وبچه ماهی ها بسرعت کم شده است. رفت وآمد قايق های موتوری، آلوده شدن آب به روغن سنگين وگازوئیل و مواد شيميايی سمی، صيد بی رويه در زمان تخم ريزی ماهی ها، آلودگيهای ناشی از مصرف سموم گياهی و كود شيميايی در مزارع اطراف تالاب و ساخت اسکله در محل تلاقی دریا با تالاب، رفت وآمد ماهی ها رابرای تخم ريزی به تالاب كاهش داده است و امكان توليد مثل به مراتب دشوار و محدود شده است. وضعیت بحرانی تالاب انزلی اتفاقی نیست بلکه نتیجه بی توجهی ها و بی لیاقتی ها میباشد. ساختن استخر پرورش ماهی درپیرامون تالاب و تغییرویژگی فیزیکی و شیمیایی آب، بی توجهی به ظرفیت تالاب در پذیرش گردشگری همزمان، افزایش میزان فلزات سنگین و بخصوص سرب در آب و رسوبات تالاب، پمپاژ آب به بالا دست تالاب به منظور آبیاری اراضی کشاورزی، احـــداث کــومه‌های شکار، تجمع مقادیر زیادی از زباله‌های غیر قابل تجزیه در تالاب که از طریق رودخانه‌های منتهی به تالاب و بازدیدکنندگان از تالاب وارد آن می‌شود، نبود لایروبی لازم و نیزرهاسازی فاضلاب های صنعتی، خانگی و بیمارستانی چند شهرستان استان گیلان به تالاب انزلی وغیره منجربه تخریب بخش های بزرگی از تالاب و برهم خوردن تعادل اکوسیستمی آن گشته است. روشن است که اینگونه اقدامات نابودکننده قابل کنترل هستند و با مدیریت درست و سختگیری های قانونی و روشهای آموزشی میتوان از آنها جلوگیری نمود ودر نگهداری این زیستبوم تلاش ورزید. ولی در واقع سازمان های دولتی که در این منطقه هستند فاقد کارآرائی بوده ودر نتیجه عوامل تخریب گسترش مییابند. یک نمونه دیگر رودخانه زرجوب میباشد. این رود که به تالاب انزلی میریزد در مسير حركت خود پذيرای فاضلاب ۱۰ بيمارستان، ۵۲ گرمابه و پساب صنعتی ۳۸ بنگاه تولیدی و پسابهای مسموم اراضی كشاورزی است. بعلاوه ۶ شهر، ۵ بخش و ۱۸ دهستان و بيش از ۳۰۰ روستا در حوزه اين رودخانه قرار دارد. بخشی از پساب صنعتی كارخانه های حوزه و تمامی فاضلابهای شهری و روستايی بدون تصفيه به رودخانه تخليه و باعث آلودگی شديد اين رودخانه می شود. این امر مرگ و مير وسيع آبزيان رودخانه و تالاب انزلی را درپی داشته وشیوع یکسری بیماری برای انسانها را ببار آورده است.

بطور خلاصه میتوان گفت پنج شناسهٔ اصلی، توان زیست‌پالایی تالاب انزلی را تهدید میکنند، آنها عبارتند ازافزایش رسوب واردشده به تالاب، افزایش پساب‌های سمی صنعتی تخلیه شده در تالاب، تغییر کاربری اراضی و تبدیل بخشی از اراضی کنار تالاب به زمین‌های کشاورزی، جاده‌سازی و رشد بی‌رویه ساختمان. تالاب انزلی که از اكوسيستم های ثبت شده جهانی ايران است و تاثير عمده ای روی آب و هوای محلی، زيست پرندگان، آبزيان و اقتصاد مردم حاشيه نشين دارد، اکنون با آلودگی زيست محيطی سخت بیمار است.

دریاچه کافتر در بخش مرکزی شهرستان اقلید در شمال استان فارس قرار داشت و درازای آن 24 کیلومتر و پهنای آن شش کیلومتر بود. کافتر یکی از دریاچه های آب شیرین استان فارس، از زیستگاه های بسیار ارزشمند پرندگان مهاجر محسوب می شد ومکان مناسب پرورش ماهیهای کپور و آمور به شمار می رفت. وجود چشمه سارها و قنوات متعدد علاوه بر ایجاد مناظر زیبا و دیدنی، زمینه مساعدی برای پرورش ماهی قزل آلا فراهم کرده بود. پیش از بحران اکولوژیکی وخشکسالی سالانه حدود یک هزار تن ماهی کپور از دریاچه صید میشد. این دریاچه امکانات شغلی فراوانی بوجود آورده بود وآب مورد نیاز همه کشاورزان بومی را تامین میکرد. بطور مسلم یکی از دلایل بحران کمبود بارش میباشد، ولی در 15 سال گذشته به دلیل استفاده بی رویه آب و همچنین توسعه کشاورزی در بالادست خسارات جبران ناپذیری به کافتر وارد شد واین دریاچه آخرین نفس هایش را بعداز چهار سال کشید ونابود شد. اگر در گذشته بر روی دریاچه مدیریت و کارشناسی صورت میگرفت و سپس در باره آبرسانی و برداشت آب اقدام درست میشد، هم اکنون شرایط دریاچه کافتر این‌گونه نبود که به محلی برای اتومبیل رانی تبدیل شود.

دریاچه طشک با وسعت تقریبی 800 کیلومترمربع در شمال باختری دریاچه بختگان و 160 کیلومتری خاور شیراز قرار دارد. تعدادی جزیره و شبه جزیره کوچک و بزرگ از جنس رادیولاریت، سنگهای پلاژیک و آهکهای سروک در این دریاچه وجود دارند که مهمترین آنها جزایر نرگس و گنبان است که مساحت آنها تابع شرایط بارندگی سالانه است. یکی از جزایر دریاچه طشک جزیره پلیکانهاست که در گذشته محل لانه سازی پرندگان مختلف بوده است. در واقع95 درصد این دریاچه به دلیل خشکسالیهای اخیر خشک شده و تنها چشمه گمبان، که در اطراف آن واقع شده و در گذشته تا حدودی آب دریاچه را تامین می کرده است، آب دارد. اما برداشتهای بی رویه آب وعدم مدیریت درست و فقدان بودجه و نیروی کار کارشناس این دریاچه را با مشکل بحران حیاتی روبرو ساخت.

تالاب هور العظیم یا هورالهویزه یکی از بزرگترین تالاب های داخلی ایران بشمارمیرود که در استان خوزستان، شهرستان دشت آزادگان و هویزه قرار داشته و بخشی از آن در کشور عراق می باشد. این تالاب حدود ۱۱۸۰۰۰ هکتار می‌باشد که هم اکنون میزان خشکی هایش بر میزان آب درون تالاب پیشی گرفته است. تالاب هورالعظیم از سه رودخانه دجله، فرات و کرخه تغذیه میگردد. در فصل پاییز سه دسته از پرندگان مهاجر شامل پرندگان زمستان‌گذر، پرندگان بومی و پرندگان جوجه‌آور به تالاب‌های خوزستان ازجمله تالاب هورالعظیم مهاجرت می‌کنند. پرندگان زمستان گذر از کشور هایی نظیر آسيای ميانه، روسيه و سيبری به تالاب‌های خوزستان مهاجرت نموده و پس از گذراندن پاييز و زمستان در خوزستان، اوايل فصل بهار دوباره به زيستگاه خود بازمی گردند. جانورانی که در این تالاب زیاد یافت میشوند عبارتند از: شغال، روباه، شیر، گربه جنگلی، سمور آبی، گراز، روباه وغیره. اين تنها تالابی است که بر اساس بررسی های کارشناسانه زیستبومی از 100 نمره، نمره 100 را کسب کرده و هيج تالابی تاکنون چنين نمره ‌ای را به‌ دست نياورده است و باید اشاره کرد که بيشترين تعداد پرنده‌های در معرض خطر، در اين تالاب بسر می‌برند ودر عین حال اين تالاب از نظر حجم و انواع پرنده یکی از غنی ترین اکوسیستم های جهانی است.

در اوایل سال 1387 کمیسیون اقتصاد دولت با واگذاری بیش از 7000 هکتار از اراضی محدوده تالاب هورالعظیم به وزارت نفت جهت کشف واستخراج نفت موافقت نمود. این در حالی است که به موجب ماده 16 قانون حفاظت و بهسازی محیط‌ زیست تمامی عرصه‌های تالابی کشور به نمایندگی از دولت در اختیار سازمان حفاظت محیط ‌زیست قرار گرفته است و این سازمان نیز حق واگذاری آنها را ندارد. بنابراین اگر قرار بود مصوبه دولت مبتنی بر قوانین زیست‌محیطی باشد، بنابراین طبق ماده 16 نباید هیچ‌گونه واگذاری صورت می‌گرفت. از این رو به نظر می‌رسد این مصوبه نه تنها، بر طبق مقررات و قوانین زیست‌محیطی حکومت نیست، بلکه نقض آشکار ماده 16 قانون حفاظت و بهسازی محیط‌زیست و نیز اصل 50 قانون اساسی است. پس از این موضوع در طرح توسعه ميدان نفتی آزادگان که در ۸۰ کيلومتری غرب اهواز در حاشيه مرز ايران و عراق واقع شده، حفاری ۲۶۷ حلقه چاه در دستور کار قرار گرفت. بر اساس برنامه ريزی انجام شده نزديک به ۵۰ حلقه از اين چاه ها در هورالعظيم، بزرگ ترين تالاب خاورميانه، حفاری می شوند که بنا بر گزارش های منتشر شده تاکنون ۷ حلقه از آنها حفر شده اند.

اعلام موافقت دولت با واگذاری بيش از 7000 هکتار از زمین های هورالعظيم به صنايع پتروشيمی ونفت در حالی صورت گرفت که حوادث ناگوار وپيامدهای نابودی اين تالاب از دیرباز از جانب فعالان محیط زیست مطرح شده است. اضافه بر اين برنامه محيط زيست سازمان ملل چند سالی است که نسبت به پيامدهای نابودی اين تالاب هشدار می دهد؛ اما ايران و عراق که هورالعظيم در مرز مشترک آنها واقع شده است کوچکترين توجهی به اين هشدارها نکرده اند. سازمان ملل بارها هشدار داده که در جنوب غربی ايران فاجعه ای در مقياس درياچه آرال و جنگل های آمازون که بزرگترين فجايع زيست محيطی تاريخ هستند در حال وقوع است.

رودهای بیمارو آلوده
زاینده رود در اصفهان خاموش است. بحران زاینده رود ومتوقف کردن آب در بخش شرقی این رودخانه، از اصفهان تا تالاب گاوخونی خطرناکترین رویداد زیستبومی در مرکز ایران است. این بحران نه نتیجه خشکسالی طبیعی بلکه قبل از هرچیز ناشی از تصمیمات سیاسی واداری است. در دورانی که فشار کمی باران وجوددارد دولت تصمیم گرفت تا آب را به چهار محال وبختیاری جهت نیازهای اقتصادی پرمصرف بکشاند وآب مورد نیازکارخانه های بزرگ پرمصرف رادر اولویت قراردهد وبدین ترتیب تمام مسیر را تا گاوخونی از آب محروم کند. این تصمیم، اصفهان وسی وسه پل را از آب محروم نمود و کشاورزان بیشماری را بی خانمان نمود و آب وهوای محیط طبیعی وزندگی پرندگان و جانوران این منطقه را نابسامان ساخت. تالاب گاوخونی یک تالاب بین المللی بود که ۴۷۰ کیلومتر طول آن بود و به ثبت جهانی رسیده بود، اما امروز دیگربخاطر خشکی زاینده رود وجود ندارد و بسیاری تالاب‌های دیگر نیز هستند که امروز به خاطر سدسازی از بین رفته اند. زمانی که زاینده رود در اصفهان تا گاوخونی آب داشت آسیب هائی چون آلوده بودن آب و ساختمان سازی های ناهنجار این رود را مورد هجوم قرارداده بود وامروز بدلیل فقدان کارشناسی و عدم توجه به منافع عمومی، در بخش بزرگی آب خشک شده و زندگی اقتصادی و اجتماعی وزیستبومی آشفته شده است. تاکنون نزدیک به ۵۰۰ هزار اصله درخت از فضای سبز اصفهان، به دلیل خشکسالیهای مکرر، خشکیده اند و بیش از ۴۲۰ هزار اصله درخت درشرق اصفهان خشک شده است. کارشناسان محیط زیست معتقدند که مشکل زاینده رود در اثر سوءمدیریت در سالهای گذشته به وجود آمده است. از انتقال غیر اصولی آب زاینده رود به شهرها و استانهای دیگر، احداث غیر منطقی و طبیعت ستیزانه صنایع بزرگ در حاشیه رودخانه ، عدم راندمان مناسب در صنایع کشاورزی استانهای چهارمحال بختیاری و اصفهان، کاشت محصولات کشاورزی نظیر برنج، نگاه استانی به زاینده رود و… همه و همه در خشک شدن پر آب ترین رود فلات مرکزی ایران نقش داشته است. از خاطر نباید برد که زاینده رود در بخش غربی خود نیز آلوده وبیمار است. بعنوان نمونه روزانه 7 میلیون لیتر فاضلاب شهرک بهارستان به زاینده رود میریزد.(19 بهمن 1990). نه تنها بخش کشاورزی، حجم بالایی از آب زاینده رود را مصرف کرده و در نتیجه اثرمنفی قابل ملاحظه‌ای بر اکوسیستم این رودخانه حیاتی دارد، بلکه از سوی دیگر اثرات پساب هااز طریق تخلیه زه‌آبهای کشاورزی بر زاینده رود فاجعه بار است. میزان مصرف کودهای شیمیایی مختلف در اراضی آبخور زاینده رود بالغ بر صد هزار تن و مصرف سموم کشاورزی بالغ بر 450 تن است. زه‌آبهای کشاورزی حاوی املاح محلول، بقایای سموم دفع نباتی و علف کش‌ها و بقایای کودهای شیمیایی بویژه نیترات و مقداری عناصر سنگین است، وتمامی این آلودگی هابه زنجیره طبیعت و زندگی انسانی و حیوانی وارد میگردد. اصفهان یکی از شهرهای مبتلا به بیماری ام.اس میباشد. در توضیح این بیماری آنچه مهم است دو فاکتور مهم ژنتیک و عوامل محیطی در بروز بیماری نقش دارند. عوامل ژنتیکی گوناگون می تواند مستعد کننده فرد به بیماری ام. اس باشند. اما از طرف دیگر فاکتورهای محیطی همچون عفونت ها بخصوص عفونت های ویروسی، آلودگی های صنعتی، مواد توکسیک داخلی و محیطی و استرسهای روحی و روانی نیز به عنوان عوامل مطرح در پیدایش ام. اس مورد بحث می باشند. بیماری ام. اس در شهرهای صنعتی و در کنار کارخانه های آلوده کننده هوا و آب بسیار شایع تر است. این بیماری در اصفهان که آلوده ترین شهر صنعتی ایران است و از نظر غلظت مواد توکسیک و خطرناک در آب، خاک و هوا رتبه بالایی را در کشور دارد بسیار گسترده رایج است. این بیماری در شهرهایی که در حاشیه زاینده رود و مجاور کارخانجات آلوده کننده می باشند، شیوع بیشتری دارد.

رودخانه کارون که زمانی پرآب ترین رود ایران بود امروز به سختی نفس میکشد. بحران رود کارون که با ایجاد سدهای بزرگ گوناگون ومواد نفتی زباله ها اوج گرفت، امروزجدیدی یافته است. این بحران در ادامه خود به نابودی 63 آبادی بلحاظ آبگیری سد و ازبین رفتن هشت هزار شغل کشاورزان منطقه ونیزتخریب زیستنگاه های پرندگان وجانوران و تلف شدن یک میلیون از نخل های پایاب این رودخانه در خرمشهر و اروندکنار در اثر شوری و خیز معکوس آب از خلیج فارس منجرگردید. بدنبال این سدسازی ها استان خوزستان با کمبود بیش از ۴ میلیارد مترمکعب آب مواجه است. تنها با آبگیری سد کارون 3 تعداد 63 آبادی شامل 1291 قطعه زمین کشاورزی و مسکونی به زیر آب رفت، تعداد 35 روستاغرق شد و با به زیر آب رفتن زمینهای کشاورزی 28 روستا، کشاورزان بسیاری قدرت تولید ومشاغل خود را از دست دادند و 15000 نفر مجبور به ترک خانه وکاشانه خود شدند. رود کارون مکانی برای رهاسازی بی رویه پساب های صنعتی، شهری و کشاورزی شده است و بیش از40 درصد فاضلاب شهری اهواز و فاضلاب های صنعتی و کشاورزی در بالا دست رودخانه به صورت مستقیم به آن وارد می شود. همچنین به دلیل کاهش میزان دبی رودخانه و بازگشت آب از سوی دریا، شوری آب کارون افزایش یافته و معضل آلودگی آب رودخانه را تشدید کرده است. متاسفانه اکوسیستم گیاهی و جانوری رودخانه کارون به دلیل آلودگی بیش از حد این رودخانه در حال نابودی است و برخی گونه های جانوری مانند گربه ماهی در حال انقراض هستند. رودخانه کارون در گذر از خوزستان حدود 70 درصد آب شرب استان را تامین می کند و این در حالی است که این رودخانه پذیرنده پساب های شهری، کشاورزی و صنعتی استان است. دبير انجمن کارشناسان محيط زيست اهواز گفت: " براساس آمار، سهم آلودگی کارون ناشی از فاضلاب های کشاورزی 48 درصد، فاضلاب شهری 26 درصد وفاضلاب صنعتی 23 درصداست".(سایت مردم سالاری 7/7/1388).

در حال حاضر در هر گوشه ای ازکارون آلودگی صنعتی و زباله شهری و خانگی غوغا میکند و مدفوع خانگی و لاشه حیوانات در کارون شناور هستند. در کارون آلودگی میکروبی و آلودگی ناشی از فلزات سنگین(سرب، کادنیوم، سیانور وآرسنیک) سلامتی انسانها و آبزیان و جانوران را با خطرات جدی مواجه نموده است. اثرات آلودگی‌های میکروبی سریع وآنی بوده و به شکل بیماری‌های ویروسی و باکتریایی است. حال آنکه آلودگی‌های ناشی از سموم دفع آفت و فلزات سنگین به خاطر تجمع تدریجی در بلند مدت به نسل های آینده انتقال یافته و برخی از آنهابه رشد سرطان منجر خواهد گشت. کارون از آلودگی های شیمیائی ونفتی برکنار نیست. شدت این آلودگی به قدری است که گاه به صورت لکه‌‌های نفتی بزرگ حدود 2 تا 3 مترمربع روی رودخانه کارون دیده می‌شود. بعلاوه بررسی ها نشان میدهد که این آلودگی نیزناشی از مازوت است که برای شستشوی توربین‌ها استفاده می‌شود. بعنوان نمونه نیروگاه دولتی برق اهواز "رامین" از این ماده برای شستشوی اسیدی توربین های خود استفاده میکند وسپس مواد زائد را به رودخانه کارون سرازیر میکند. درسایت انترنتی این شرکت دولتی چنین آمده است: "نيروگاه رامين افتخارصنعت برق كشور و يك دانشگاه فنی تخصصی است.

کشف رود این رودخانه تاريخی خراسان که با طول 290 كيلومتر مسيرش به پل خاتون سرخس مي‌‌رسد شادابی گذشته خودرا ازدست داده وامروز کشف رود به یک رودخانه سرشار از فاضلاب ولجن وبوی گند وآلودگی های سرطان زا وسبزی های آلوده تبدیل شده است. فاضلاب صنعتی حاصل از فعاليت‌های شهرك صنعتی توس از تصفيه‌ خانه پركندآباد، فاضلاب صنعتی بنگاههای آبكاری منطقه دهرود، صنايع پوست و چرم همت‌آباد و کارگاههای قاليشويی منطقه التيمور، فاضلاب خانگی تصفيه‌خانه اولنگ و پركندآباد، زه‌آب‌های كشاورزی حاوی سموم و كودهای شيميايی و فاضلاب‌های تصفيه ‌نشده مناطق مختلف مشهد از جمله آلودگی هايی است كه در بستر اين رود تخليه میشوند. پانزده سال است که مسئولان همه این پدیده های دلخراش را میشناسند، ولی کوچکترین احساس مسئولیتی نسبت به نابودی زیست محیطی نشان نمیدهند.

سفید رود با تخلیه هزار و 840 تن نیترات، فسفات و 300 تن انواع حشره‌ کشها از آلوده ترین رودخانه های ایران در سواحل خزر است که به تنهایی بیش از پنج درصد بار آلودگی تخلیه شده از سموم شیمیایی کشاورزی را در سواحل شمالی به خود اختصاص میدهد. کارشناسان بر این باورند که افزایش آلاینده های نفتی، میکروبی و کشاورزی، تعادل زیستی رودخانه سفیدرود را که یکی از مهمترین آثار طبیعی ایران است به مخاطره انداخته است. تخلیه سالیانه یک هزار تن پساب ‌صنعتی و خانگی و انواع زباله‌های رهاشده روستایی و شهری، سفیدرود را به زباله ‌دانی تبدیل کرده و با انتقال این آلودگیها به خزر، فاجعه زیست محیطی هر روز ابعاد گسترده تری می گیرد. در حال حاضر اکوسیستم طبیعی سفیدرود دچار تغییرات زیادی شده که علاوه بر خطر نابودی کامل رودخانه و گونه‌های متنوع آبزیان موجود در آن، اقتصاد و معیشت هزاران انسانی را که در حاشیه رودخانه سفیدرود زندگی می‌کنند نیز به خطرانداخته است. بروز پدیده‌هایی همچون توده های وسیع فیتوپلانکتونی که تبدیل به معضلی در دریای خزر شده و حیات آن را تهدید می‌کند، نشانگر میزان شدید آلودگی آبهای ورودی به این دریا است که حجم وسیعی از این آلودگی به سفید رود بازمی گردد. آلاینده هایی که وارد آب رودخانه سفید رود می‌شوند سرشار از مواد آلی و غیرآلی هستند که معمولا باعث افزایش جمعیت باکتریها و جلبکهای مزاحم می‌شوند که می‌توانند تعادل زیستی را در اکوسیستمهای رودخانه‌ای با خطرمواجه سازند. افزایش باکتریها و جلبکها باعث افت شدید اکسیژن محلول در آب رودخانه سفیدرود شده و زمینه رشد موجودات بی‌هوازی را که گازهای سمی متان و هیدورژن سولفید تولید می‌کنند فراهم نموده وعلاوه بر بوی تعفن شدید، مرگ این رودخانه را به همراه دارد. از سوی دیگر تجمع مواد آلاینده به ویژه عناصر سنگین در بدن آبزیان خصوصا ماهیان بالغ، خطرات بسیار جدی برای انسان به همراه دارد و می‌تواند باعث بروز بیماریهای خطرناکی برای انسانها شود. رودخانه سفیدرود با تامین ‪ ۸۰‬درصد آب استان از جمله منابع آبی مهم گیلان به شمار می‌رود که از خارج استان سرچشمه می‌گیرد و آلودگی آن به هشت استان دیگر نیز انتقال می یابد. با چنین وضعی روشن است که دراین منطقه فاضلاب های شهری وروستائی و صنعتی مناسب ایجاد نشده است. بعلاوه رسوب زدائی واقدامات قانونی و آموزشی دردستور فعالیت رژیم قرارندارد وبنابراین، ادامه آلودگی شیمیائی ومیکروبی آب و نیز باقی ماندن فلزات مانند جیوه وکروم وسرب حیات زیستبومی رابطور مداوم تخریب میکنند .(رجوع شودبه خبرگزاری مهردر9/7/1387)

رودخانه ارس بزرگ ترین مرز رودخانه ای بوده وبه طول ۴۷۵ کیلومتر است که مهم ترین و پرآب ترین رودخانه شمالی ایران در منطقه آذربایجان محسوب می شود. این رودخانه از غرب جلفا تا اصلاندوز مغان (استان اردبیل) در طول نوار مرزی ایران و جمهوری آذربایجان جریان دارد و از آناتولی ترکیه سرچشمه می گیرد و از مرز ترکیه- نخجوان جلفا و ارمنستان می گذرد و پس از گذر از مرز ایران به دریای خزر می ریزد. آلودگی آب های مرزی هم اکنون مهم ترین بحرانی است که کشورهای همسایه را درگیر خود کرده است.(سایت صداقت 16 مرداد 1389) وارد کردن زباله های صنعتی یا خانگی در آب، ریختن فاضلاب صنعتی، خانگی و بیمارستانی در آب، آلودگی حرارتی آب که از طریق عملیات صنعتی در آب رودخانه ها ایجاد می شود از جمله معضلات این رودخانه است. در حال حاضر، مشکلات ناشی از آلودگی های وارد شده از کشورهای (ایران، آذربایجان، ارمنستان وگرجستان) واقع در حوزه رودخانه از مهم ترین چالش های موجود در رودخانه ارس است و به تازگی حفاری معدن مس سونگون باعث آلودگی رودهای منتهی به ارس شده است. آلودگی اصلی آب در منطقه "شیخلی-2" به مس و فلزات دیگر تا 6 درجه است. در مناطق "آغستافا چای" میزان آلودگی آن تا 7 درجه بوده است. در انبار های آب مناطق "آغستافا چای" آلودگی به مس 6 درجه از حد استاندارد بیشتر میباشد. میزان آلودگی آب رودخانه ارس در منطقه "بهرام تپه" به مس سه درجه و آلودگی آن به سایر فلزات 2 درجه بوده است. در این منطقه میزان آلودگی به محصولات نفتی نیز بیش از اندازه است. نفوذ این آلاینده های شیمیائی وصنعتی به ارس نه تنها سلامتی انسانها وزندگی آبزیان را بخطر انداخته، بلکه بعلاوه ورود آنها به دریای خزر منجربه افزایش بحران خزر گشته است.

دلایل واقعی این فاجعه‌ی زیست محیطی در ایران کدامند؟
شمارتالاب های ایران 280 ارزیابی میشود که از آنمیان 76 تالاب ارزشمند تحت حفاظت کنوانسیون بین المللی رامسر قراردارد. این تالاب ها نیازمند یک مدیریت وکارشناسی علمی میباشند تا با برنامه ریزی واقدامات پیشگیرانه از هرگزند وآسیبی بآنها جلوگیری شود. متاسفانه دستگاه اداری کشور نه تنها فاقد مدیریت درست بوده وبلکه بعضا از عوامل ویرانگری ارزیابی میگردد. بی سبب نیست که درسال 1389 کشور ما بعنوان یکی از 10 کشورهای تخریب کننده محیط زیست در جهان معرفی میشود. عوامل اقلیمی جهانی و افزایش گرمایش زمین بطور مسلم بر تمامی منابع آبی جهان تاثیر منفی دارد. وضع کشور مااز این پدیده بین المللی بکنار نیست. ولی در کشورما منابع طبیعی شگفت انگیز باروند شتابانی در حال نابودی است و سدسازی، جاده کشی، اتوبان کشی، چاه عمیق، زهکشی، حفاری معدن، طرح های صتعتی، شهرسازی، افزایش جمعیت در برخی مناطق و بالاخره فقدان مدیریت همه جانبه تالاب ها و نبود بودجه وکارشناسی کافی روند دردناک ویرانگری را تشدید نموده است. یکی از جلوه های برجسته تخریبی در ایران، نابودی تالاب ها و خشک شدن ویا آلوده شده رودها میباشد. طبیعت تالاب به آب سالم ورعایت بیودیورسیته نیازمند میباشد. همانگونه که انسان بدون آب نابوداست، زندگی طبیعت در گرو وجود آب سالم و دوری از آسیب است. در کشور ما منابع آب شیرین گسترده نیست حال آنکه آب در كليه فعاليتهای زيست محيطی انسان و تسلط بر فرايندهای شيميايی و بيولوژيكی محيط نقش بسزايی را ايفا می كند. وجود محدوديتهای منابع آبی، بخصوص آب شيرين رودخانه ها، لزوم حفظ و نگهداری بيش از پيش آنها را در برابر آلودگيها ضروری می نمايد.
بسیاری از تالاب ها و دریاچه های کشور بدترین وضعیت خود را تجربه کرده ومیکنند که از آن میان، باید به تالاب انزلی، گاوخونی، میقان، طشک، کم جان، هامون، مهارلو، میانکاله، گندمان، شادگان، هورالعظیم، کیو خرم‌آباد، کافتر، دریاچه ارومیه و … اشاره کرد. رودهای بیمار وآلوده بسیارند، طبق یک بررسی از 160 رودخانه مهم کشور،‌ میزان آلودگی ۷۰‬ رودخانه بسیار زیاد میباشد، شمار زیادی از تالاب های سوخته اند ویا نفس نفس میزنند ودلایل بیماری ومرگ رودها و دریاچه ها گوناگون است.

یکم: بحران تالاب وآلودگی آبها بواسطه جاده کشی و ریختن پساب های صنعتی و فاضلابها و کشتی های نفتی وقایق های موتوری میباشد. تمام شرکتهایی که در مسیر آبها قراردارند با آسودگی تمام پساب های خود را برای اینکه هزینه نگهداری و بهینه سازی را نپردازند، به درون رودها سرازیر میکنند. فقدان کانال کشی ها و فاضلاب های شهری فرصت دیگریست تا گنداب ها بطور مستقیم وارد رود ودریاچه گردد. بنابراین سرمایه گذاری زیربنائی واراده همسوی محیط زیست عامل برجسته ای بشمار میاید.

دوم: توسعه کشت صنعتی نامناست در برخی مناطق ومنحرف نمودن مسیرآب عامل دیگری در پیدایش و رشد بحران است. شکار بی‌رويه و صيد ماهيان کمياب، استخرهای پرروش ميگو و تبدیل مناطق مرطوب وآبی به ساختمان و چاه نفت ومیدان بهره برداری از جمله روندهای تخريب کننده‌است. این شیوه های تولیدی مولدگرا به تعادل محیط زیست بطورکامل بی توجه بوده وتمامی منابع طبیعی را تابع تولید وسود اقتصادی می نماید.

سوم: عامل دیگربحران محیط زیستی، پائین بودن فرهنگ اکولوژیکی شهروندان ونخبگان آنهاست. فرهنگ مصرفی در شهرها، روحیات سودجوئی بلافاصله، فقدان آگاهی نسبت به اهمیت طبیعت سالم در زندگی انسانی، نبود حس مسئولیت در جامعه نسبت بدیگران و نسل های آتی، فرومایگی روحی مبتنی بر بخور بخور، عدم آگاهی نسبت به علل صنعتی وشیمیائی تخریب، فقدان مباحثه و برنامه های آموزشی در رسانه ها و محیط آموزشی، همه وهمه سطح فرهنگ عمومی را پائین نگاهداشته است.

چهارم: فقدان بینش همه جانبه و شیوه های تطبیقی وعلمی دلیل دیگری در ندام کاریها وبناگزیر ویرانگری های بیشتر است. در مدیریت آب باید به نکات زیر توجه شود: مهار زدن به سیستم تولید ومصرف و کم کردن مصرف و"جای پای" اکولوژیک، تصمیم های اداری در هماهنگی با معیارهای اکولوژیک، آموزش حرفه ای برای رشته های تولیدی جدید پاک، آموزش و فرهنگ اکولوژیک برای حفظ طبیعت و زیست انسانی، یک سازمان قدرتمند دولتی اکولوژیکی وزیستبومی جهت مقابله با طرح های مخرب خصوصی ودولتی، حمایت ازتوسعه نهادهای زیستبومی مستقل، آزمایش های بیولوژیک وشیمیائی آب توسط سازمانهای دولتی و غیر دولتی، کنترل کانالها و لوله کشی ها جهت کم کردن هرز رفتن آب، تشویق خانواده ها برای کاهش معقول آب مصرفی، انتشار آمار درست وعلمی، توسعه تکنیک آبیاری مدرن، بازیافت آب های استفاده شده، ترویج فلسفه واتیک دیگری در جامعه درباره زمین وطبیعت وآب و انسان.

پنجم: عامل برجسته دیگر در ویرانگری ها، دولت و سازمانهای اداری میباشد. ساخت خط آهن ایران به آسیای میانه که از گرگان به مرز ایران و ترکمنستان می‌رسد نیز یکی دیگر از علل تخریب سیستم اکولوژیک تالاب‌ها و رودها دراین مناطق است واین طرح زیر نظر دولت انجام شده است. فقدان اقدام قاطع و نبود قوانین در قبال شرکت هائی که پساب خودرا در آبها رها میکنند، نتیجه بوروکراسی دستگاه دولتی است.
منبع : مسیر آنلاین

دیدگاه خود را بیان کنید