کلید بهبودی و احیای تالاب‌های ایران /گ

دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳  ۰ نظر   ۸۵ بازدید

کلید بهبودی و احیای تالاب‌های ایران
شوربختانه، این روزها هامون‌ها با وضعیتی متفاوت رو ‌به ‌رو هستند. آب‌هایی درخشان که زمانی مآوا مرغان مهاجر و منبع ماهیان فراوان بودند، از میان رفته‌اند. بسترِ خشک و خالی دریاچه گورستان قایق‌های واژگون و بلا‌استفاده و رها ‌شده است.
گری لوییس، هماهنگ کننده مقیم سازمان ملل در جمهوری اسلامی ایران طی یادداشتی به سلامت نیوز نوشت: "نزدیک به ده سال پیش همه چیز بسیار متفاوت بود." این را حسن از ساکنان هامون، واقع در استان سیستان و بلوچستان در جنوب‌شرقی ایران می گوید. او ادامه می دهد: "قایق‌ها در آب بالا و پایین می‌رفتند. ماهی‌گیران به صید روزانۀ خود دست می‌یافتند. تا چشم کار می‌کرد همه جا اب بود و سرسبزی. هامون‌ها زنده بودند
شوربختانه، این روزها هامون‌ها با وضعیتی متفاوت رو ‌به ‌رو هستند. آب‌هایی درخشان که زمانی مآوا مرغان مهاجر و منبع ماهیان فراوان بودند، از میان رفته‌اند. بسترِ خشک و خالی دریاچه گورستان قایق‌های واژگون و بلا‌استفاده و رها ‌شده است.


حسن ادامه می‌دهد: "ما می کوشیم هشت‌مان گروی نه‌مان نباشد. در نتیجۀ این خشکسالی فاجعه ‌بار تعدادی از ما به قسمت‌های دیگر کشور مهاجرت می کنند."

"تالاب‌ها برای آینده ما" موضوع امسال روز جهانی تالاب‌ها است. هنگامی به کسانی مانند حسن گوش فرا می‌دهیم، به پذیرش مسوولیت جمعی اجتماعی‌مان برای نگاهبانی از این گنجینه‌های ضروری و غالباً کمتر- شناخته‌شده زیست محیطی ناگزیریم.

بسیاری از مردم بی خبرند از اینکه تا چه اندازه تالاب‌ها در حراست از ما کمک می کنند: تالاب‌ها وجود آب آشامیدنی برای همۀ ما را تضمین می‌کنند. پسماندهای مضر را از آب جدا کرده و آن را تصفیه می کنند. محل زاد و ولد ماهیان به شمار می‌آیند، و از این راه به تغذیۀ ما کمک می کنند. از راه ماهی گیری و شیلات به معیشت کمک می کنند. تالاب ها که سرشار از گوناگونی زیستی هستند، در صورت مدیریت پایدار، می‌توانند منابع مهمی برای درآمدزایی از طریق گردشگران به شمار آیند.


طی نزدیک به دو سال گذشته، این فرصت مغتنم را داشته‌ام که به بیشتر قسمت‌های جمهوری اسلامی ایران سفر کنم. شگفتی‌های این تمدن غنی را دیده‌ام. ایرانیان سربلند و تاب‌آور را ملاقات کرده‌ام.

کوهستان‌ها، جنگل‌ها، آب‌ها و تالاب‌هایی را دیده‌ام که هوش ازسر انسان می‌ربایند. من تصاویری از زیبایی‌هایِ نفَس‌بُر را به چشم خود دیده‌ام. تجلی امید را دیده‌ام.

اما، شوربختانه، تصاویری از استیصال هم دیده‌ام: بیشتر آنها به چالش ِآب، که با آن رودررو هستیم، مربوط می‌شده‌اند. داستان‌هایی که در اینجا بازگو می‌کنم از ایرانیانی نقل می‌شود که معیشت‌شان، در نتیجۀ فشارِ تحمیل شده بر تالاب‌ها به دلیل مدیریت منابع آبی، آلودگی – و تا اندازه‌ای – پیامد تغییرات اقلیمی مورد تهدید واقع می‌شود.
قشم یکی از نخستین جاهایی بود که در فاصلۀ کوتاهی از ورودم به ایران به آن سفر کردم – جزیره‌ای زیبا در تنگۀ هرمز در خلیج فارس. قشم، که مقصدی محبوب گردشگران به شمار‌می‌آید، به تالاب‌ها، نسیم گرم دریایی و سرزمین اعجاب‌انگیز زمین‌شناختی دره چاه‌کوه می نازد. اما، این جزیره هم دشواری‌هایی مرتبط با آب دارد.

یکی از ساکنان محلی به نام عبدالرحمان می گوید: "در چهار، پنج سال گذشته، شاهد کاهش گوناگونی زیستی بوده‌ایم. آلودگی آب را در تالاب‌های‌مان می‌توانیم به چشم خود ببینیم که در پی نشتِ گازوییل از باکِ لنج‌ها روی داده است. آنچه زمانی خانۀ ماهیان گوناگون بود، اکنون یکی از آلوده‌ترین تالاب‌های ایران است."


اوایل سال جاری، در فروردین ماه از تالاب شادگان در استان خوزستان بازدید کردم، که اینک از جمله تالاب‌های در معرض خطر شمرده ‌می‌شود. این هم از گفته های عادل و برادرانش است، که تالاب زمانی خانۀ آنان، و محل معیشت‌شان بود: "گاه خیال می‌کنم گم شده‌ام." در میانۀ اندوه، لبخندی غریب بر چهره‌اش نقش می‌بندد. او چنین ادامه می‌دهد: "دلم برای آن روز‌های خوش گذشته تنگ می‌شود که من و خانواده‌ام نزدیک تالاب زندگی و کار می‌کردیم، زیرا تالاب زنده بود. اما حالا خویشانِ من همه به شهر‌های دیگر مهاجرت کرده‌اند تا از پسِ زندگی‌شان بر‌آیند. تالاب ما به آهستگی دارد کوچک و کوچک‌تر می‌شود."

این داستان منحصر به حسن، عبدالرحمان، عادل نیست: با توالیِ هشدار‌دهنده‌ای در سراسر سرزمینی تکرار می شود که تالاب‌هایش زمانی گنجینۀ خاورمیانه به شمار‌می‌آمدند. فرسایش تالاب‌های ایران خسارات انبوهی به بارآورده‌است؛

هم به گوناگونی زیستی، و هم به زندگی مردم. زیرا، آنگاه که کشاورزی و ماهی‌گیری در تهدید باشند، معیشت مردمان نیز در معرض خطر قرار می‌گیرد. آنگاه که مردم نمی‌توانند از پایداری اقتصادی برخوردار شوند، اگر بتوانند مهاجرت می‌کنند؛ به جاهایی که دیگر مردمان پیش‌تر از آنها زندگی می‌کرده‌اند.

پیامدها می‌توانند تند و ناگوار باشند. ‌بی‌جاشدگان آسیب‌پذیرند. تنش در جوامعی که مهاجران به آنها می‌پیوندند پدید‌ می‌آید. فشار بیشتری بر محیط زیست اعمال می شود، و این چرخۀ باطل می‌پاید.

این داستان‌ها همه شوم‌اند ‌و ما آنها را از بیم مخاطره نادیده می‌ انگاریم.

از این رو، هرگاه چنین افکاری را می‌شنوم، نگران زیست‌بوم و توسعه می‌شوم. اما آنچه مرا بیش از همه نگران می‌کند چالش‌های انسانی و انسان‌دوستانه است که احتمالاً با آنها رودررو خواهیم‌ شد. شاید دهه‌ها بگذرد. اما شاید این چالش‌ها تنها چند سال با ما فاصله داشته باشند. با این‌همه، در میانۀ این نگرانی، داستان‌هایی حقیقی از موفقیت و دلگرمی هم هست.

برای نمونه، در آبان 1392، وقتی که از دریاچۀ اورمیه دیدار می کردم، نخستین تصویری که از آن داشتم ویرانم کرد. آنچه در گذشته یک دریاچه‌ پررونق به شمار می‌آمد – و بزرگترین دریاچۀ آب شور ِخاورمیانه بود – با بستری خشک، نمکی و خالی جایگزین شده‌بود. باد نمک را بلند می‌کرد و بر کشتزار‌های لبۀ دریاچه می‌وزاند و صدمات جبران‌ناپذیر بر زمین‌های کشاورزی وارد می‌آورد. با این‌همه، برای دریاچۀ اورمیه امیدهایی پدیدآمده‌است.

طی سال گذشته، دولت‌های ایران و ژاپن به همراه سازمان ملل متحد به هم پیوسته‌اند تا به این چالش زیست محیطی بپردازند. برنامه آن است که با بهبود شیوۀ مدیریت آب در برخی از اراضی کشاورزی واقع در حوزۀ آبگیردریاچۀ اورمیه، میزان بیشتری از این آب‌های ذخیره‌شده را به سوی دریاچه برگردانند. هدف آن است که – طی زمان – آب بیشتری به سوی دریاچه باز‌گردانده شود تا صرف پایداری زیست ‌بوم گردد.


در اواسط تابستان 1393، پسر نوجوانی را به نام اسفندیار در نزدیکی روستای گُل ملاقات کردیم.

او گفت: "می خواستم از شما به خاطر کمک به ما سپاسگزاری کنم." او ادامه داد: "پدرم دربارۀ روش تازۀ آبیاری تعلیم دیده که در مدت زمان طولانی به احیای بخش‌هایی از دریاچۀ اورمیه کمک خواهد‌کرد. حالا، پدرم لازم نیست ما را در جست وجوی کار رها کند و به جاهای دیگر برود. من هم وقت بیشتری با او صرف می‌کنم. خوشحالم."


او دربارۀ آینده‌اش فکر می‌کند و می‌گوید: "امیدوارم بزرگ که شدم بتوانم مهندس شوم تا به پدرم در حل مشکلات آب در محیط زندگی‌مان کمک کنم."

صدمات وارد‌شده به تالاب‌ها یک‌شبه پدید نیامده‌اند. سال‌ها طول کشید تا چنین شوند. دلایل بسیاری هم سبب آنها شده‌ است. از همین‌رو، بازسازی آنها زمان بسیار نیاز دارد.

لازم است نخست بدانیم که مشکل وجود دارد. تنها در این صورت خواهیم توانست به حل آن بپردازیم.

همین حالا هم می‌توانیم رخ دادن تغییر را در اظهارات و اقدامات جناب آقای دکتر روحانی، ریاست محترم جمهور و معاون ایشان، سرکارخانم دکتر ابتکار شاهد باشیم. آنها- و دیگر راهبران و مقامات بلند‌مرتبه - به صراحت دربارۀ تهدید نسبت به محیط زیست و عواقب آن سخن گفته‌اند. آنها به درستی از پرداختن به این چالش‌ها به عنوان اولویت ملّی یاد کرده‌، و دانسته‌اند که علم مدتی است دست به‌کار شده و لازم است سیاست خود را به آن برساند.


اما چگونه باید چنین کنیم؟ آموزش کلید بهبودی و احیای تالاب‌های ماست. اگر مردم را آموزش بدهیم (مانند پدر اسفندیار) و اگر گزینه‌های مختلف شیوۀ زندگی پیش‌ ِ روی آنها بگذاریم – که گاه خود گزینه‌هایی دشوار هستند – می‌توانیم با همکاری هم این چالش‌ها را پشت سر بگذاریم.

بر این باور هستم که آموزش جوانان‌مان– مانند اسفندیار جوان - مهم است تا محیط زیست را نگاهبانی و حفاظت کنیم. از این رهگذر، امید می رود آنان اشتباهات کمتری از آنچه نسل من در سرتاسر دنیا مرتکب شدند انجام دهند. اشتباهاتی که دیگر نمی‌توانیم شاهد رخ دادن‌شان باشیم.

و در تمامی این‌ها، سازمان ملل متحد حضور دارد تا همچون شریکی ایران را در دست‌یافتن به راه‌حل‌ها یاری کند. و با ایرانیان همکاری کند تا این راه حل را اجرا نمایند.

گرامی باد روز جهانی تالاب‌ها!

منبع: سلامت نیوز

دیدگاه خود را بیان کنید